nobody


من چنین ام. احمق ام شاید! 

که می داند 

که من باید 

سنگ های زندانم را به دوش کشم 

به سان فرزند مریم که صلیبش را 

و نه به سان شما 

که دسته ی شلاق دژخیمانتان را می تراشید 

از استخوان برادرتان 

و رشته ی تازیانه ی جلادتان را می بافید 

از گیسوان خواهرتان 

و نگین به دسته ی شلاق خودکامه گان می نشانید 

از دندان های شکسته ی پدرتان!
نوشته شده در چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:من,احمد,شاملو,گیسو,فرزند,مریم,صلیب,زندان مرگ,سنگ,ساعت 15:43 توسط mohammad| |


Power By: LoxBlog.Com